۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

پرده‌ی پندار - گلچین گیلانی

مجدالدین میرفخرایی

پشت شیشه، باد شبرو جار می‌زد
برف سیمین شاخه‌ها را بار می‌زد
پیش آتش
یار مهوش
نرم نرمک تار می‌زد
جنبش انگشت‌های نازنینش
به‌، چه دلکش
به، چه موزون
رقص‌های تار و گلگون
بر رخ دیوار می‌زد
موجهای سرخ می‌رفتند، بالا روی پرده
جام های می تهی بودند از بزم شبانه
لیک لبریز از ترانه
نازنینم، با چشمهای تابناکش
من نمی‌دانم چه‌ها می‌دید در رخسار آتش؟
ابر‌های سرخ و آبی؟
روزهای آفتابی؟
چون دل من
بسته می‌شد، باز می‌شد
جان من لرزنده از ماهور و از شهناز می‌شد
چشمهایم می‌شدند از گرمی پندار سنگین
پلک‌ها از خواب خوش می‌آمدند آهسته پائین
با پر موزیک، جان می‌رفت بیرون
در بهشتی پاک و موزون
ای زمین بدرود با تو
ای زمین بدرود با تو
سوی یک زیبائی نو

***

چشمها را باز کردم، آه ... دیدم
یار رفته,  تار رفته
آنهمه آهنگ خوش از پرده‌ی پندار رفته
پشت شیشه
باز برف سیم پیکر، شاخه‌ها را بار می‌زد
باز باد مست خود را بر در و دیوار می‌زد
دررگ من نبض حسرت تار می‌زد .

گلچین گیلانی

۲ نظر:

Unknown گفت...

با سپاس یکی از بهترین های گلچین گیلانی
فقط درهر دو مورد این بند :
برف سنگین شاخه ها را بار می زد ،اشتباهن باد می زد تایپ شده.

مُری گفت...

ژاله‌ی گرامی‌ام، برای راهنمایی‌ات بسیار سپاسگزارم