بیبی خانم استرآبادی
نخستینیار در سال 1324 هجری قمری، مدرسهای بهنام «دوشیزگان» توسط «بیبی خانم وزیراُف» برای دختران گشایش یافت. اما اقدام جسورانهی او با مخالفت بسیاری روبهرو گشت، بطوریکه پارهای از مخالفان تصمیم به ویرانکردن مدرسه گرفتند.
«بیبی خانم» در اثر فشار مخالفان به وزارت معارف شکایت برد، اما در جواب وی گفتند که صلاح بر این است که مدرسه تعطیل شود. ایستادگی و مقاومت سودی نداشت و بالاخره مدرسه تعطیل گردید. پس از به توپبستن مجلس شورای ملی، «بیبی خانم» پیش «صنیعالدوله» وزیر معارف رفت. اینبار تقاضای وی پذیرفته شد مشروط بر این که مدرسه فقط به دختران 4 تا 6 سال اختصاص داشته باشد و کلمهی «دوشیزه» نیز از تابلوی مدرسه حذف گردد.
در تاریخ روشنگری زنان، جایگاه و نقش اولین مدارس از اهمیت ویژهای برخوردار است. اگر چه این آموزش در آغاز کار در اختیار خانواده های مرفه آن روزگار بود اما باتلاش و مبارزهی زنان، این پدیده گسترش یافت و موضوع آموزش و پرورش، سطح وسیعتری از دختران و زنان را در برگرفت. باید گفت که همان اندک فضای آموزشی و نقش آگاهیدهندهی آن در آن زمان، تأثیر به سزایی در شکلگیری اعتراضات حقطلبانهی زنان داشت.
درست در زمانی که سواد آموزی زن، گناه بزرگی شمردهمیشد و مدارس دخترانه، مخالف شرع اسلام به نمایش در میآمد و بانگ «وای به حال مملکتی که در آن مدرسهی دخترانه تأسیس شود» در همهجا طنینافکن بود، زنی روشنفکر و مبارز با نام «بیبیخانم استرآبادی» دست به تأسیس اولین مدرسهی دخترانه به سبک نوین زد و نام آن را مدرسهی «دوشیزگان» گذاشت.
این مدرسه و نام آن، خواه ناخواه جنجال برانگیزبود. زیرا به باور چنین افرادی که وجود مدرسه ی دخترانه را گناه بزرگی میشمردند، واژه ی «دوشیزه» برای گذاشتن بر سر در چنین مدرسهای، شهوتانگیز تلقی میشد. باورمندان به چنین طرز تفکری، در اعلامیهای نوشتند که این دبستان دوشیزگان، مال زنى است که افراد فاسد در منزلش تار میزنند و خانهاش، محل اجتماع هنرمندان است. به همین دلیل مدرسهی مورد نظر پس از یک ماه بسته شد.
«بیبی خانم استرآبادی» در سال 1274 ه.ق به دنیا آمد. پدر او «محمدباقرخان استرآبادی» از بزرگان گرگان و مادرش «خدیجه خانم» معروف به «ملاباجی» از معدود زنان باسواد آن دوره بود. خدیجه خانم در واقع، یکی از ندیمههای (شکوه السلطنه) از زنان «ناصرالدین شاه» به حساب میآمد که کار تدریس کودکان دربار ناصری را نیز به عهده داشت.
خدیجه خانم بیست و دو ساله بود که با «موسىخان وزیرى» از صاحب منصبان بریگاد قزاق ازدواج کرد.حاصل این ازدواج هفت فرزند بود که معروفترین آنها «کلنل علینقی وزیری» موسیقیدان و پایهگذار هنرستان موسیقی و ارکستر ملی است و نیز «حسن وزیری» که در هنر نقاشی از شهرتی برخوردار است.
«بیبی خانم» در دوران نوجوانی و جوانی، ضمن بهرهمند شدن از درسهای مادر ، در مقایسه با دیگر زنانِ در بندِ حرم شاهی، از این امتیاز بزرگ برخوردار بود که بتواند هم دنیای درون حرمسرا را تجربه کند و هم دنیای بیرون آن را. او توانست با مشاهدهی وضعیت زنان چه در متن جامعه و چه در فضای بستهی حرمسرا، شاهد این مسئله باشد که هر دو گروه، در اسارت دنیای تنگ نظری و سودجویی نظام مردسالار هستند.
در آن دوره، زنان همچون بردگان، از هیچگونه حقی خوردار نبودند. حتی دختران خانوادههای فقیر، خرید و فروش میشدند. نگاه آنان به زن همچون موجودی نادان، ضعیف، خطاکار و دسیسهگر بود. در چنین فضای سنگین فکری و تسلط مطلق اندیشههای زنستیز بود که «بیبی خانم» با شهامتی بینظیر، به تنهایی پا به میدان نبرد با یکی از کهنترین شکلهای ستمگری گذاشت.
در سال 1312 هجری قمری، در تهران مقالهای بدون امضا و توهین آمیز به نام «تأدیبالنسوان»درباره معایب زنان و چگونگی تربیت آنها منتشر میشود. «بیبی خانم» که در حقیقت اولین زن روزنامه نگار ایرانی نیز هست، در دفاع از زنان و حقوق آنها با جسارتی شگفت انگیز، کتاب «معایبالرجال» را در سال 1313 هجری قمری یعنی یازده سال پیش از امضای فرمان مشروطیت مینویسد.
شهرت اصلی او به این دلیل نیست که توانستهاست در روزنامه های «حبلالمتین»، «تمدن» و نشریهی «مجلس» به دفاع از تحصیل دوشیزگان، مقالات مختلفی بنویسد و با علمای اعلام که عمل او را در دفاع از زنان، کفر میخواندند، مجادله کند. شهرت «بیبی خانم» بیش از همهی اینها، در نوشتن همان کتاب «معایبالرجال» است که مقابلهای است با کتاب «تادیبالنسوان».
« تأدیبالنسوان» رساله ی کوچکی است که گویا در سال ۱۲۸۸ هجری قمری توسط یکی از شاهزادگان قاجار و بدون ذکر نام نوشته شدهاست. این کتاب، نوعی رسالهی زنستیزانهی تفکر آن دوران است. نویسندهی گمنام کتاب، در این رساله، زنان را برای زندگی ایدهآل از دیدگاه مردان، پند و اندرز میدهد. در اینجا، بخشی از آن را که در یکی از مقاله های «هما ناطق» آمده، نقل میکنیم:
« رضای شوهر، رضای خداست و غضب شوهر، غضب خدا.
فاضلترین اعمال زنان، اطاعت شوهر است. اگر شوهر نبود برای نسوان، هیچ عمل، فاضلتر از ریسمانریستن نیست. حریص بودن به ریسمانریستن، ساعتی، بهتر است زنان را از عبادت یکساله.اگر شوهر داشته باشد و ریسمان بریسد، که شوهر و اولادِ او ، آن را جامه کنند و پوشند، واجب میشود بر آن زن، بهشت. و حق تعالی میبخشد به او، دوبرابر هر شبی که ریسمان رشته باشد، شهری در بهشت.»
خداوند مهربان است بر زنانی که جامهشستن را خوش دارند. چنانکه هر زنی بشوید جامهی شوهر خود را، پاک میسازد حقتعالی جمیع گناهان آن زن را. از نانپزی و خمشدن در تنور چه بگویم، که برانگیزد خدای تعالی هزار فرشته تا استغفار کنند برای آن زن. البته تا زمانی که تنور گرم باشد. پس برای هر نانی که بیرون آرَد، گویا آزاد کردهاست یکی از اولاد اسمعیلبن ابراهیم را.»
اما وای به حال و روزگار زنی گه در خشم باشد با شوهر. بداند که در روز قیامت زبان او را از پس سر او بیرون کشند، زنجیری از آتش بر سر وی زنند و آتش در دهان او زبانه کشد. پس بهتر آنکه زن اطاعت، پیشه کند، بردهی شوی خودباشد. اگر کابین خود را هم به مرد بخشید که دیگر هیچ! همچنان بوَد که هزار یتیمان گرسنه و برهنه را طعام و پوشش داده باشد. پس هرآن زنی که زندگی خود را فدای زندگی همسر کند، اگر این دنیا را ندارد، عاقبت را دارد و به روز قیامت از پل صراط آسان گذرد، مانند برق انشاءالله.»
«بیبی خانم» در مورد کتاب «تادیبالنسوان» می گوید:
«... چون این اوراق را ملاحظه نمودم دیدم گویندهی او به اعتقاد خود تربیت شده و میخواهد مربی زنان گردد. مهملاتی چند برهم بافته که هیچیک را مأخذی نیافته، با سلیقهی کج، طریقهی لج، پیشه گرفته، نیش زبان به ریشهکندن نسوان دراز کرده، بد اندیشه نموده و او را مفصل به ده فصل فرموده که در هر فصلی ایرادی غیرواقع بیمزه، بسیار خنک برنسوان وارد آورده.
او را نپسندیده به دورانداختم و در خاطر نرد مخاطره میباختم و طرحی در واهمه میساختم، هرچند تا به حال خیال نداشتم، لیکن اکنون همت برگماشتم که سخنانی موزون به پارسی زبان، از خوبی و نرمی چون آب روان در برابر کتاب زشت این بدسرشت آرَم تا مردان بدانند که هنوز در میان زنان کسانی چند، با رتبت بلند، نکونام و ارجمند میباشند که قوه ناطقه ممد از ایشان بَرد....
«بیبی خانم» در توضیح علت نوشتن کتاب « معایبالرجال» در مقدمه چنین میآورد:
« نخست از ابتدا، آرَم ثنا و حمد یزدان را، که از اضلاع چپ پدید آورد نسوان را.... روزی یکی از کسانِ کمینه، که در دوستی بیقرینه، به سرافرازیم تشریف فرمای کلبهی ویرانه گردید، مرا مشغول به مهملپردازی و مزخرفسازی این کتاب دید. با کمال نامرغوبی و نهایت نامطلوبی وی را بسیار پسندید...الحاصل، این کمینه، خود را قابل تادیب کردن رجال ندانسته، لهذا جواب کتاب «تادیبالنسوان» را گفته و «معایبالرجال» را نگاشتم تا معایبشان عیان شود، شاید دست از تادیب کردن نسوان بردارند و در پی تادیب و تربیت خود برآیند. و آن را به چهار مجلس و فیالجمله از طریقهی زنداری ایشان پس از آن سرگذشت خود را قرار داده.
مجلس اول اطوار شراب خوار، مجلس دوم کردار اهل قمار، مجلس سوم در تفصیل چرس و بنگ و واپور و اسرار، مجلس چهارم شرح گفتوگو در اوضاع عبائره و اقرات اجامره و الواط. مقصود این کمینه مردان بل هم اضل است زیرا معلوم و معین است که این قسم رفتار و کردار و اطوار و گفتار از مردان باعقل و شعور با کفایت در امور سرنزند.....
برای آشنایی با کتاب «معایبالرجال» که جوابیهای است از طرف «بیبی خانم استرآبادی» به کتاب تأدیبالنسوان»، بخش کوتاهی از آن را نیز میآوریم:
«بیچاره زنان که از هر طرف بدیشان میتازند، شعرا هجا مینمایند، عقلا و ادبا نیش میزنند و اسمش را نصیحت میگذارند و راه فضیحت میسپارند. در همچون زمانی و چنین اوانی که برهر عاقلی واضح و لایح است، متاب «تادیبالنسوان» هم پیدا میشود، قوز بالاقوز و درد بالای درد میگردد.»
رسالهی «بیبی خانم» از نظر افکار اجتماعی و سیاسی بسیار با ارزش است بویژه اگر به زمانه و موقعیتی که او در آن زمان میزیست توجه داشته باشیم. گزیدهی کلام او این است که:
«خواهران، گوش به پند و اندرزهای نویسندگان «تأدیبالنسوان» و افرادی از این قبیل ندهید. این مربیانِ زنان، که خود را نادرهی دوران و اعجوبهی جهان میدانند، بهتر آن که اول به اصلاح صفات رذیلهی خود برآیند که گفتهاند: «ذات نایافته از هستیبخش/ کی تواند که بود هستیبخش» این عبارتپردازان مهملگو که میخواهند بساط تمدن را برچینند و انسانیت را تمام کنند، در قالب مغز متحجر خود، تمام عالم را مثل خود فرض نموده و به اندازهی وضع و خیالات خود ترتیب زندگانی و دستورالعملیه اهل عالم میدهند. اما خوشبختانه مردم مختلفاند و رأی و طبایع متخالفاند. آنان میدانند که این نصایح برای تأدیب ما نیست. برای اثبات ظلم بر مظلوم است و خدای تعالی مردان را عاشق و معشوق با زنان خلق کرده و نه ظالم و مظلوم!»
از «بیبی خانم استرآبادی» آثار زیادی باقی نمانده است. اما جا دارد که ما در کاوش های خود در بستر تاریخ، بتوانیم چهره هایی از این دست را از تاریکی و گمنامی درآوریم و نقش آنان را در بافت اجتماعی موجود زمانشان، دور از هرگونه اغراق به تماشا بگذاریم.
برگرفته شده از منابع گوناگون اینترنتی و کتاب «سیاست و حرمسرا» زن درعصر قاجار (خسرو معتضد- نیلوفر کسری)