۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

به بزرگ‌داشت از زاد روز پدر داستان‌نويسی‌یِ نوين ايران، صادق هدايت

ارسالي داريوش بهمنش

از داريوش بهمنش


زندگى نامه‌ى صادق هدايت


صادق، کوچکترين فرزند هدايتقلی خان هدايت، اعتضاد الملک، ۱ شب سه شنبه ۲۸ بهمن ماه  ۱۲۸۱، هنگامی که « از خاک ايران آزادی خواهی و مشروطه طلبی می جوشيد »، در يک خانواده ی معروف و ثروتمند اشرافی از دودمان رضا قلی خان هدايت، اديب و دانشور عهد ناصری، در تهران چشم به جهان گشود. وی خيلی زود پيوند خود را از خانواده - که افراد آن همه مردان سرشناس کشور بودندو اگر او می خواست می توانست با بهره گيری از قدرت و نفوذ آنان به مقامات عاليه ی دولتی دست يابد و زندگی مرفه و بی دردسری برای خود فراهم نمايند - بريد و از تن آسايی يک فرد نازپرورد و متنعم سر باز زد و با درآمد ناچيزی، که از راه خدمت در دواير مختلفه ی دولتی به دست می آورد، مستقلا زندگی کرد. اين وارستگی و آزادگی به او مجال داد که اوقات خود را به کاری که دوست داشت، يعنی ادبيات وقف کند.
« صادق پس از دو برادر و خواهر به دنيا آمده و عزيز کرده ی خانواده بود. وی مانند ساير برادران و خواهران در دست عمه ها و دايه ها بزرگ شد؛ و هفت هشت سالش بود که به اتفاق دو دوست و همبازيش، مهندس خسرو هدايت قائم مقام شرکت ملی نفت که پسر دايی او بود و دکتر منوچهر هدايت رييس پيشين بهداری وزارت و آموزش و پرورش که پسر عمويش بود به مدرسه ی علميه رفت؛ و اين سه نفر تا کلاس نهم دبيرستان با هم بودند. » ۲
هدايت در سال ۱۳۰۴ تحصيلات متوسطه را در دارالفنون و دبيرستان فرانسوی « سن لويی » تهران به پايان برد؛ و با کسب موفقيت در مسابقه ای که ترتيب يافته بود، در آبان ماه سال ۱۳۰۵ با کاروان دانش آموزان اعزامی به اروپا به بلژيک روانه شد؛ و در آموزشگاه عالی آنجا، در رشته ی مهندسی راه و ساختمان، نام نويسی کرد. اما در آنجا نماند و يک سال بعد با نخستين گروه دانشجويان اعزامی به اروپا برای تحصيل در رشته ی معماری رهسپار پاريس شد و « ظاهرا دوره ی اقامت او در فرانسه - که چهار سال طول کشيد - بخصوص بيشتر به سير و گشت گذشت. » ۳
بدين قرار هدايت تحصيلات خود را به پايان نبرد و در سال ۱۳۰۹ که اوج قدرت رضا شاه بود، به تهران باز گشت.
از قرار معلوم خانواده اش ار اين حيث ناراضی بوده و اصرار داشتند که او دوباره به اروپا برگردد و در رشته طب يا مهندسی و يا هر رشته ی ديگری که مايل است تحصيل کند. اما او نه تنها به رفتن به اروپا و ادامه درس و تحصيل حاضر نشد، بلکه از اقامت و کار کردن در تهران هم گريزان بوده و ميل داشته است ماموريتی هر چه باشد در يکی از شهرستان ها دست و پا کند.
هدايت در تهران ماند و شغل محقری ( حسابداری جزی با ماهی بيست هزار تومان حقوق ) در بانک ملی مرکز به عهده گرفت و تا شهريور ۱۳۱۱ در آن بانک کار کرد و از ششم شهريور آن سال تا ۱۶ ديماه ۱۳۱۳ در اداره ی کل تجارت و از آن به بعد چندی بعد تا سی ام اسفند ۱۳۱۴ در وزارت امور خارجه مشغول کار شد و بعد وارد شرکت سهامی کل ساختمان گرديد. ۴
اگر از کتاب کوچک ولی جالب انسان و حيوان، که در سال ۱۳۰۳ پيش از سفر اروپا در تهران نوشته است، بگذريم، نخستين اثر هنری هدايت قطعه ی نا تمام مرگ است که در سال ۱۳۰۵ در گان بلژيک نوشت؛ ۵ و بعد در سال ۱۳۰۶ که در پاريس بود، رساله ی « تميز و تقريبا بی ايراد » فوايد گياه خواری را به قلم آورد که در سلسله انتشارات ايرانشهر در برلين چاپ شد.۶
از آثار ديگر او در اين زمان، نمايش نامه ی سه پرده ای پروين دختر ساسان است که يکی دو سال بعد ( سال ۱۳۰۹ ) در تهران چاپ کرد. و ديگر افسانه ی آفرينش که در سال ۱۳۰۹ نوشت و در سال ۱۳۲۵ به همت کتر حسن شهيد نورايی در پاريس چاپ شد.
هدايت در اواخر سال ۱۳۰۸ و اوايل ۱۳۰۹، نخستين داستان های زيبای خود را به نام مادلن، زنده به گور، اسير فرانسوی و حاجی مراد در پاريس به رشته ی تحرير کشيد؛ و پس از بازگشت به ايران داستان آتش پرست و سپس داستان های داود گوژپشت، آبجی خانم و مرده خورها را درتهران نوشت و آن ها را با نوشته های پاريس يک جا در مجموعه ای به نام زنده به گور در سال ۱۳۰۹ منتشر کرد؛ و سال بعد سايه ی مغول را در مجموعه ای با دو اثر از بزرگ علوی و دکتر شين پرتو انتشار داد.
از اين سال به بعد، تا سال ۱۳۱۵ که به هندوستان رفت، پربارترين دوره ی فعاليت ادبی هدايت بود؛ و هم در اين دوره بود که با سه تن از ديگر ادبای جوان و روشنفکر که عبارت بودند از بزرگ علوی، مجتبی مينوی و مسعود فرزاد آشنا شد؛و اين چهار نفر، که اصول فکری و ديد واحد به ادب و دانش و هنر آنان را به هم نزديک کرده بود، اغلب عصرها در يکی از کافه های لاله زار نو به نام « رز نوار » گرد هم می نشستند و در افکار و انديشه های يکديگر بحث و انتقاد و نکته گيری می کردند و از يکديگر چيز می آموختند و به زودی در مقابل اديبان محافظه کار که آنان را « سبعه » ۷ ناميده بودند، موسوم به ربعه شدند.

پروفيسور يان ریپکا از ايران شناسان چک گفته است:

« گروه ربعه » در مورد هنر و فلسفه می دانست چه می خواهد و آنچه را که می دانست به ديگران عرضه می کرد؛ و اين جنبه ی مثبت ايشان بر عقايد اغراق آميزشان می چربيد؛ و کسی که از پوسته ی سخت ريشخندها و مسخرگی هايشان می گذشت و به دل آنان نفوذ می يافت، چيزی جز احساسات ميهن پرستی پاک و آتشين نمی ديد. ۸
مجتبی مينوی، طرز فکر گروه ربعه و نقش هدايت را در جلسات آنان چنين تعريف می کند:
« ما با تعصب جنگ می کرديم و برای تحصيل آزادی کوشش می کرديم و مرکز دايره ی ما صادق هدايت بود. » ۹
و کمی پايين تر اضافه می کند:
« شايد ما آن روز گمان می کرديم چون قدر مقام نويسندگی هدايت را می شناسيم او را تشويق می کنيم؛ اما حقيقت مطلب اين بود که او موجب تشويق ما بود و در هر يک از ما لياقتی می يافت آن را به کار می انداخت. مرکز دايره بود و همه را دور خود می گرداند. » ۱۰
کم کم به شماره ی ياران هدايت افزوده شد و از جمله دو موسيقيدان ( سرهنگ مين باشيان و حسين سرشار ) و يک بازيگر و کارگردان هنرمند نمايش ( عبدالحسين نوشين ) به اين جمع پيوستند. ۱۱
هدايت دو مجموعه ی قصه به نام سه قطره خون و سايه روشن و داستان علويه خانم و سفرنامه ی اصفهان نصف جهان را نوشت. نسخه ای از ترانه های خيام را با مقدمه ی مفصل و شش مجلس تصوير از درويش نقاش ( سوريو گين ) منتشر کرد. سخنان موزون عاميانه را در مجموعه ای به نام اوسانه و عقايد عاميانه را در مجموعه ی ديگری به نام نيرنگستان انتشار داد، و با مسعود فرزاد کتاب مستطاب وغ وغ ساهاب را در سخريه ی ادبای معاصر رقم زد. ۱۲
به تشويق او، علوی چمدان را نوشت، نوشين تئاتر تپاز ۱۳ را به نام مردم به معرض نمايش گذاشت. در موقع تشکيل کنگره ی فردوسی، نوشين و مين باشيان سه پرده نمايش از شاهنامه بيرون کشيدند و روی صحنه آوردند؛ و مجتبی مينوی در آن دوره نامه ی تنسر، تاريخ مازيار ۱۴ ، نوروزنامه، جلد اول شاهنامه، شاهنشاهی ساسانيان و ويس و رامين را تصحيح کرد که « در آن ها فکر هدايت و همه ی ربعه دخالت داشت ». ۱۵ اين بود خلاصه ای از کوشش هنری هدايت و دوستان او در دوره ی پنج ساله ی ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۵.
هدايت در سال ۱۳۱۵، به دعوت دکتر شيرازپور پرتو ( شين پرتو )، عضو وزارت امور خارجه که در آن هنگام وايس کنسول ايران در بمبئی و با تحصيل مرخصی به ايران آمده بود، به عنوان متخصص تنظيم ديالوگ فيلم فارسی به هندوستان رفت؛ و در اين سفر، که کمتر از يک سال طول کشيد، با فرهنگ غنی هند آشنا شد و اطلاعات وسيعی در زبان و ادبيات فارسی ميانه ( پهلوی ) به دست آورد. نقل کرده اند که در بمبئی هر روز قسمت اعظم اوقات خود را در موزه ها و کتابخانه ها می گذرانيد و مثل شاگرد مکتبی دفتر و کتاب خود را بر می داشت و به نقطه ی دوری در بيرون شهر که اقامتگاه بهرام گور انکلساريا ۱۶ ، از دانشمندان پهلوی دان پارسی، بود می رفت و در محضر او به آموختن اين زبان ( که به گفته ی خودش نه به درد دنيا و نه به درد آخرتش می خورد ) می پرداخت؛ و هم در آن جا بود که کتاب کارنامه ی اردشير پاپکان و گزارش گمان شکن را به فارسی درآورد و دو داستان Lunatique ( ماه زده ) و Sampingue را به زبان فرانسه نوشت؛ و از آن پس شاهکار معروف و بی مانند خود « بوف کور » را، که در تهران شروع کرده بود، به اتمام رسانيد و آن را در همان سال ۱۳۱۵ با خط خود به صورت پلی کپی در پنجاه، و به قولی در صد و پنجاه نسخه چاپ کرد.
هدايت ظاهرا ميل نداشته به ايران برگردد و می خواسته در هندوستان بماند و کسب و کاری برای خود فراهم آورد.
با اين همه، چون از حيث معيشت در تنگنا افتاده بود در سال ۱۳۱۶ به ايران بازگشت و بار ديگر به استخدام بانک ملی ايران درآمد، ولی بيش از يک سال در آن جا نماند. سال های سخت و خفقان آوری بود. گردباد زمان آشيانه ی گرم ياران گروه « ربعه » را متلاشی کرده و دوستان هر يک به سويی پراکنده شده بودند: مجتبی مينوی به لندن رفته بود و در برنامه ی فارسی راديو BBC سخن پراکتی می کرد؛ و بزرگ علوی در زندان می زيست. تا چندی، دکتر خانلری، دکتر محمد مقدم و مسعود فرزاد در خانه ی هدايت جمع می شدند و از ادبيات و موسيقی و هنر سخن می گفتند، بعد مقدم به آمريکا رفت و جلسه ی هفتگی بی ترتيب شد.
هدايت، کسی که « در اين دنيا نمی خواست از کسی کمک، حتی از فلک ». ۱۷ در اين چند سال با شغل محقری در يکی از سازمان های دولتی کار می کرد و حوصله و توانايی اين که شاهکار تازه ای به وجود آورد نداشت؛ و بيشتر اوقات خود را به ترجمه ی متون پهلوی، که در هنگام اقامت هند روی آن ها کار کرده بود، می گذرانيد؛ و چون آثار عاميانه را جزء مهم فرهنگ ملی می دانست، در خلال سال های ۱۳۱۸ - ۱۳۲۰ در اوراق مجله ی موسيقی، که خود در آن کار می کرد، مقالات و تحقيقات گونه گون خود را منتشر می کرد.
جنگ دوم جهانی در حيات سياسی و اجتماعی ايران تغييراتی داد. اين سال ها، که دوران شکفتگی آثار اکثر نويسندگان و شاعران ايرانی بود، در زندگانی هدايت نيز دوره ی نوينی به وجود آورد و قريحه ی نويسندگی او را به حد کمال نمودار ساخت.
وی در فاصله ی سال های ۱۳۲۱ - ۱۳۲۳ مجموعه ی داستان های کوتاه سگ ولگرد و ولنگاری را انتشار داد که بعضی از داستان های آن دو مجموعه، آثار سال های قبل او بود که نخستين بار منتشر می شد؛ و نيز دو ترجمه ی پهلوی با عنوان های گزارش گمان شکن و زند و هومن يسن چاپ کرد؛ و دو ترجمه ی ديگر از همان زبان، که يکی فصولی بود از يادگار جاماسب در مجله ی سخن ۱۸ و ديگری رساله ی شهرستان های ايرانشهر در مجله ی مهر ۱۹ و سپس در مجله ی ايران ليگ منتشر نمود.
هدايت هميشه کار می کرد و وقتش، چه در اداره و چه در خانه، صرف مطالعه بود و کار اداريش را تنها برای رفع تکليف انجام می داد.
هدايت در فعاليت ادبی جمعيت ايرانی روابط با اتحاد جماهير شوروی که در سال ۱۳۲۲ تاسيس يافت، شرکت داشت و با مجله ی پيام نو، ارگان جمعيت مزبور، همکاری می کرد؛ و چند مقاله ی تحقيقی، از جمله مقاله ای با عنوان « چند نکته درباره ی ويس و رامين » ۲۰ و يک داستان به نام فردا ۲۱ در آن مجله انتشار داد. همچنين با مطبوعات ديگر، از جمله مجله ی سخن، که دکتر پرويز خانلری در خرداد سال ۱۳۲۲ داير کرده و در آن روزها يکی از مجلات پيشتاز و ترقی خواه بود، همکاری صميمانه داشت؛ و چندين ترجمه، قصه و مقاله ی تحقيقی او در دو سه ساله ی اين مجله منشر گرديد. از جمله ترجمه ی داستان مسخ از کافکا در دوره ی اول ۲۲ و سلسله ی مقالات او درباره ی فرهنگ عامه در دوره ی دوم و سوم ۲۳ سخن انتشار يافت. ژان پل سارتر را با ترجمه ی ديوار در اين مجله ۲۴ نخست او به خوانندگان فارسی زبان معرفی کرد؛ و علاوه بر اين ها، در هيئت تحريريه ی مجله هم شرکت داشت و کمک فکری می کرد.
هدايت روز شانزدهم آذر ماه ۱۳۲۴، همراه يک هيئت فرهنگی، برای شرکت در جشن يادبود بيست و پنجمين سال تاسيس دانشگاه تاشکند، به دعوت آن دانشگاه به ازبکستان رفت ۲۵ و دو ماه در آن جا ماند و در اوضاع و احوال مردم آن سرزمين مطالعه و تحقيق کرد و ذخاير نسخه های خطی نفيس و فراوان دانشگاه تاشکند را با علاقه و اعجاب از نظر گذرانيد؛ اما در بازگشت از اين سفر حاضر نشد مطابق معمول در انجمن فرهنگی ايران و شوروی درباره ی مشاهدات خود در آن سفر سخنرانی کند و يا در جايی مطلبی بنويسد.


هدايت در نخستين کنگره ی نويسندگان ايران، که در سال ۱۳۲۵ تحت شعار « ادبيات نوين و مترقی ايران » تشکيل يافت و کليه ی دانشمندان و نويسندگان کشور را به خدمت و بيان افکار و اميال مردم دعوت کرد، شرکت نمود. ۲۶
اوضاع ايران در سال های ۲۷ - ۱۳۲۶ در وضع روحی هدايت تاثير شديد به جا گذاشت. دخالت امپرياليست های بيگانه در امور داخلی ايران تاثير ناگواری در هدايت داشت. وی از دل و جان طرفدار استقلال کشور و مبارزه به خاطر صلح و آزادی بود و کسانی چون احسان طبری، احترام عميقی برای او قايل بودند. با اين همه تا توانست خود را از جنجال ها و کشمکش های روز، که غرض از آن ماهی گرفتن از آب گل آلود بود، دور نگهداشت. خليل ملکی ضمن مدافعات خود در دادگاه نظامی، از علل انشعاب حزب توده، چنين گفت:
« من بالاخره پيشنهاد نوشين را پذيرفتم و با دوستان او در منزل صادق هدايت تماس گرفتم. صادق هدايت هيچ وقت عضو حزب توده نبوده، اما با نوشين و غيره دوست صميمی بود و از حزب توده انتظاراتی داشت و سمپاتيزان بود و اتاق خود را در اختيار اين گروه ياغی نسبت به رهبری حزب قرار داده بود ». ۲۷
دکتر احمد فرديد نيز گفته است:
« هدايت هيچ گاه به مارکسيست نپيوست و گرايش او به روس از دل بستگی او به مارکسيسم و کمونيسم نبود؛ از تاثير ژرفی بود که ادبيات و روح عرفانی روس ( مانند داستايوفسکی ) در او بخشيده بود. وانگهی نوع نزديکی او با برخی از جريانات زمان، باز نماينده ی سرکشی و شورش خوی آزادمنش او بود که سال ها در زير فشار زورگويی و زورتوزی مثل خوره روح او را خورده و فرسوده بود ». ۲۸
بالاخره مجتبی مينوی، دوست نزديک او، در اين باره چنين آورده است:
« گروهی اصرار دارند که او را به فلان حزب بچسبانند و عده ای مدعی اند که با فلان مرام و مسلک توافق داشت. آنچه از اين ميان درست است، اينکه آن دوست ما ( هدايت ) از بيست سال پيش از اين که او را می شناختيم، با هرگونه رذالت و دورويی و بی حيايی و قلدری و جباری مخالف بود و کسانی را دوست او می دانيم که مانند او از اين صفت ها مبرا و به انسانيت و معرفت و نجابت و آزاده خويی پايبند باشند! » ۲۹
در سال ۱۹۴۹ ميلادی ( ۱۳۲۸ خورشيدی )، که نخستين کنگره ی جهانی طرفداران صلح در پاريس منعقد شد، فردريک ژوليو کوری از هدايت دعوت کرد که در آن کنگره شرکت نمايد. او اين دعوت را نپذيرفت، ولی پاسخی که داد دستور کنگره را تاييد و کوشش ملت ها را در راه صلح تمجيد کرد.
« ... امپرياليست ها کشور ما را به زندان بزرگی مبدل ساخته اند. سخن گفتن و درست انديشيدن گناه شمرده می شود. من نظر شما را در دفاع از صلح می ستايم ... » ۳۰
آخرين اثر ادبی هدايت ( اگر از قطعه ی کوچک فردا ( ۱۳۲۵ )، و مقدمه ی معروف او به نام « پيام کافکا » بر گروه محکومين کافکا، ترجمه ی حسن قائميان ( ۱۳۲۷ ) بگذريم، داستان حاجی آقاست، که به ضميمه ی دوره ی دوم مجله ی سخن در سال ۱۳۲۴ انتشار يافت؛ و پس از آن تاريخ، داستانی نيز به نام قضيه ی توپ مرواری نوشت که متن کامل آن به چاپ نرسيده بود و تنها خلاصه ای از آن را حسن قائميان، ضمن حواشی خود بر ترجمه ی فارسی کتاب ونسان مونتی درباره ی صادق هدايت، نقل کرده بود.
در سال ۱۳۲۹، کاسه لبريز شده و فصل آخرين قمار زندگی نويسنده فرا رسيده بود. هدايت از دانشگاه تهران چند ماه مرخصی گرفت و ظاهرا به نام معالجه روز دوازدهم آذرماه ۱۳۲۹، با وجه ناچيزی که از فروش کتاب هايش به دست آورده بود، به پاريس رفت. ۳۱ او نمی خواست به ايران بازگردد و اميدوار بود که در آن جا آسايش روحی و شرايط و محيط مناسبی برای کارهای هنری خود به دست آورد. اما در آن جا هم روی مساعد نديد و با دشواری های گوناگون روبرو شد؛ و در ۱۹ اسفند ماه ۱۳۲۹ به برادرش محمود هدايت نوشت: « عجالتا با اشکالات زياد دو ماه تمديد جواز اقامت در فرانسه را گرفتم، لکن خيال دارم سويس يا جای ديگری بروم. اشکالات زياد برای ايرانيان است ». ۳۲
اما به سويس و جای ديگر نرفت و بامداد روز دوشنبه ۱۹ فروردين ماه ۱۳۳۰ در پاريس، در آشپزخانه ی آپارتمان اجاره ای خود در بلوار سن ميشل، کوچه ی شامپيونه، با گشودن شير گاز به زندگی خود پايان داد؛ و روز بعد، دانشجويان ايرانی، که در آموزشگاه های پاريس تحصيل می کردند، جسدش را در کنار خاکستر آثار چاپ نشده اش يافتند و جنازه ی او را تا گورستان پرلاشز تشييع کردند؛ و بدين قرار، دفتر زندگانی چهل و هشت ساله ی يکی از تابناکترين قريحه های هنری ايران معاصر بسته شد.
هدايت مرگش نيز همچون زندگيش زيبا بود. رحمت مقدم، که او را در بستر مرگ ديده، گفته است:
« يک ژاکت به تن داشت خيلی تميز با پيراهن سيد، و شلوار هم به پا داشت. صورتش را اصلاح کرده بود، انگار می خواسته به مهمانی برود يا در مجلس رسمی شرکت کند. لباس تميز، صورت تراشيده و موها شانه خورده و مرتب. »
زهی حالت خوب مرد سخن                        که مرگش به از زندگانی بود ۳۳

هیچ نظری موجود نیست: