برای فریدون که یک "همیشه حاضر" است
فریدون فروغی برای دومین بار می میرد.
نخستین بار وقتی مرد که نتوانست بخواند و دومین بار وقتی مرد که می خواست بخواند.
همین چند هفته پیش بود که عزیزی از تهران تلفن کرد که بگوید: فریدون می خواهد دوباره بخواند.از تو بخاند.می خواهد سفر کند.
و بعد قرار شد که روزی دیگر با خود او حرف بزنم.چنین فرصتی اما دردا که به دست نیامد.
در برابر دوربین تلویزیون نشسته ام که کسی خبر مرگ دوباره اش را به دستم می دهد.نمی توانم صدای ترک برداشتنم را پنهان کنم.نمی توانم او را در ملاطی از دود و سیگار و لبخند و هق هق گریه نبینم.فریدون زیر نور قرمز شبکده ای به نام "کالوله" گیتار به بغل ایستاده و دارد به زیبایی می خواند...
نخستین تجربه ترانه ی "نماز" یا به روایت سانسور "نیاز" و به نوشته ی نشریه ای "ظهر تابستان" است... در خیابان بهار, کوچه صارم است که ترانه تمام می شود.1351 (1972) آپارتمان کوچک من اسفندیار و یک نوازنده ی خوب افغانی دارند باهم کار می کنند.استاد افغانی به زیبایی سه تار می زند.برای ضبط بلوچ آمده است.
روزی دیگر فریدون مه از راه می رسد و ترانه به گل می نشیند. ساواک وارد تصویر می شود. ما را به خانه ای در خیابان بیست و یک شهریور "سلطنت آباد" فرا می خوانند.نخستین بازجویی.بازجو کسی است به اسم مستعار تجویدی در کمپانی های تولید موسیقی وقت کشی می کند.(باید می نوشتم ترانه کشی می کند!)
روی دوم صفحه هم یک شعرخوانی است. برای نخستین بار در ایران.
"با خیال تو من ای کاش نمی خوابیدم
و تمامیت مردانگی ام را به تو ای کاش نمی بخشیدم
من چه می دانستم
تو به من می گفتی
خون روی علف از دامن توست
من چه می دانستم
من شهیدم
تو شهادت دادی!"
... روزی دیگر همین ترانه در فیلم "زن باکره" خانه می کند.
... با ویلیام تماس می گیرم. می گوید:"این بار فریدون فروغی "همیشه غایب" را می خواند."
سرخوش می شوم و با فریدون به همان استودیو "ال کوردوبس" می رویم و دوباره تازه می شویم.
صفحه را استودیو "دیسکو" منتشر می کند. روی دیگرش هم دوباره شعرخوانی من است. این بار خود ترانه را دکلمه می کنم با چند خط تازه:
"شاید این همیشه غایب تو باشی
تو اگه اومدنی نیستی بگو
اگه مارو خواستنی نیستی بگو"
... باری, همین و همین. دو ترانه.
کوتاه اما به بلندای زیباترین پروازهای ما. فریدون دیگر نیست. فریدون اما می توانست باشد. فریدون را فراموشی و خاموشی کشت.
<یادداشت شهیار قنبری به درخواست مزدک علی نظری - ۱۳۸۰ - هفته نامه تماشاگران - شماره 117>
نقل از آب انار موزیک
شهیار قنبری
فریدون فروغی
فریدون فروغی برای دومین بار می میرد.
نخستین بار وقتی مرد که نتوانست بخواند و دومین بار وقتی مرد که می خواست بخواند.
همین چند هفته پیش بود که عزیزی از تهران تلفن کرد که بگوید: فریدون می خواهد دوباره بخواند.از تو بخاند.می خواهد سفر کند.
و بعد قرار شد که روزی دیگر با خود او حرف بزنم.چنین فرصتی اما دردا که به دست نیامد.
در برابر دوربین تلویزیون نشسته ام که کسی خبر مرگ دوباره اش را به دستم می دهد.نمی توانم صدای ترک برداشتنم را پنهان کنم.نمی توانم او را در ملاطی از دود و سیگار و لبخند و هق هق گریه نبینم.فریدون زیر نور قرمز شبکده ای به نام "کالوله" گیتار به بغل ایستاده و دارد به زیبایی می خواند...
نخستین تجربه ترانه ی "نماز" یا به روایت سانسور "نیاز" و به نوشته ی نشریه ای "ظهر تابستان" است... در خیابان بهار, کوچه صارم است که ترانه تمام می شود.1351 (1972) آپارتمان کوچک من اسفندیار و یک نوازنده ی خوب افغانی دارند باهم کار می کنند.استاد افغانی به زیبایی سه تار می زند.برای ضبط بلوچ آمده است.
روزی دیگر فریدون مه از راه می رسد و ترانه به گل می نشیند. ساواک وارد تصویر می شود. ما را به خانه ای در خیابان بیست و یک شهریور "سلطنت آباد" فرا می خوانند.نخستین بازجویی.بازجو کسی است به اسم مستعار تجویدی در کمپانی های تولید موسیقی وقت کشی می کند.(باید می نوشتم ترانه کشی می کند!)
روی دوم صفحه هم یک شعرخوانی است. برای نخستین بار در ایران.
"با خیال تو من ای کاش نمی خوابیدم
و تمامیت مردانگی ام را به تو ای کاش نمی بخشیدم
من چه می دانستم
تو به من می گفتی
خون روی علف از دامن توست
من چه می دانستم
من شهیدم
تو شهادت دادی!"
... روزی دیگر همین ترانه در فیلم "زن باکره" خانه می کند.
... با ویلیام تماس می گیرم. می گوید:"این بار فریدون فروغی "همیشه غایب" را می خواند."
سرخوش می شوم و با فریدون به همان استودیو "ال کوردوبس" می رویم و دوباره تازه می شویم.
صفحه را استودیو "دیسکو" منتشر می کند. روی دیگرش هم دوباره شعرخوانی من است. این بار خود ترانه را دکلمه می کنم با چند خط تازه:
"شاید این همیشه غایب تو باشی
تو اگه اومدنی نیستی بگو
اگه مارو خواستنی نیستی بگو"
... باری, همین و همین. دو ترانه.
کوتاه اما به بلندای زیباترین پروازهای ما. فریدون دیگر نیست. فریدون اما می توانست باشد. فریدون را فراموشی و خاموشی کشت.
<یادداشت شهیار قنبری به درخواست مزدک علی نظری - ۱۳۸۰ - هفته نامه تماشاگران - شماره 117>
نقل از آب انار موزیک
شهیار قنبری
فریدون فروغی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر